این یه رازه

این یه رازه

هر کس تو زندگیش رازهایی داره، شخصیت پنهانی پشت نقابی که میزنه، من تو اون شخصیت پنهان و در اعماق قلبم عاشق مردی هستم که 19.5 سال از من بزرگتره.
شاید یه روزی این رویا براورده شه

شب آرزوها بود یا شب حسرت ها

سالهاست اولین و تنها آرزوم این بود که تو رو داشته باشم، بدون محدودیت و بی انتها ببینمت، به صدات گوش کنم. نوازشت کنم ببوسمت و خوابیدنت رو تماشا کنم. سالهاست تو رویاهام مرد منی، همراه منی، بامنی و در واقعیت در حال فرار از من. همه چیز داری اما واسه من نیست. تلگرام ، اس ام اس و اینستا و ... . به من که میرسه حتی میگی کدوم ایمیل؟ من که ایمیل چک نمیکنم.

بین من و تو و خدا، من تنها کسی بودم که با هم بودنمون رو میخواست. نه تو قدمی به جلو برداشتی و نه خدا راهی پیش پای من گذاشت، امسال به خواست شما، من هم تو رو بعنوان آرزوم نخواستم. آرزو کردم اونجایی باشی که دلت خوشه، پیش همونهایی که دغدغه شون رو داری. به همون چیزهایی برسی که هر روز براشون تلاش میکنی و خودت هم بعنوان آرزوت بیان کردی . 

برای خودم قلب و ذهنی پاک آرزو کردم. عاری از عشق به تو. روزهایی آرزو کردم بدون اشک و آه و حسرت. 

و تو چه میفهمی این آرزو چقدر دردناک بود وقتی هنوز قلبم آرزوی "امیر داشتن" فریاد میزنه و تمام شبهام تا صبح با تو میگذره. میدونم آرزوی نابودی خودم رو کردم اما به احترام آرزوهای تو بود. نمیخوام وقتی تو آرزوهات جایی ندارم سربار احساست بشم . 

الهی که به هر چی میخوای برسی و سرت به خوشی گرم شه. میدونم که من فقط شریک غصه هات هستم و روزهای خوش که برسه منو از زندگیت حذف میکنی. اشکال نداره. یه عمر آرزوی روزهای خوش ات رو داشتم. 

  • گندم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">