این یه رازه

این یه رازه

هر کس تو زندگیش رازهایی داره، شخصیت پنهانی پشت نقابی که میزنه، من تو اون شخصیت پنهان و در اعماق قلبم عاشق مردی هستم که 19.5 سال از من بزرگتره.
شاید یه روزی این رویا براورده شه

ولنتاین

زمستون داره به آخر میرسه و خبری از تو ندارم

دلم دیوونه شده نمیتونم مهارش کنم

هی سراغتو میگیره

چشمامو میبندم و روزهای با تو بودن رو میبینم

وقتی وارد حیاط میشی و من با شوق از تو خونه دوان دوان میام بیرون 

به سمت تو پر میکشم

بغلم میکنی و تو هوا میبری منو

ذوق توی چشمهامو میبینی و دوستت دارم زیر گوشم زمزمه میکنی

بچه هامون میان به سمتت و میپرن تو بغلت

انگارنه انگار که همین چند ساعت پیش دیده بودیمت

یه خونواده خوشبخت و خندون


امیر جانم

دلم برات خیلی تنگ شده

هنوز نتونستم با نداشتنت کنار بیام 


الهی که هر جا هستی شاد و سالم و خوشبخت باشی


  • گندم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">